- دست انداز
- آنچه که دست روی آن گذارند محل گذاشتن دست مانند دسته صندلی نیمکت و غیره، بر آمدگی و فرو رفتگی های جاده وخیابان ناهمواری ها و پستی و بلندی راه، رقاص، شناور، کیسه بر، ظالم، تیر انداز، کسی که بدیگری پهلو زند، شخصی که مسند بگستراند، تعدی تجاوز، غارت تاراج دست اندازی تصرف بیجا تعدی و تجاوز به مال و جان کسی دست درازی تطاول
معنی دست انداز - جستجوی لغت در جدول جو
- دست انداز
- چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آن ها، برجستگی و ناهمواری در سطح جاده، آنکه به چیزی دست بیندازد، دست اندازنده
- دست انداز ((~. اَ))
- ناهمواری های خیابان، کنایه از مشکل، گرفتاری
- دست انداز ((~. اَ))
- رقص کننده، کسی که از فرط شادی دست افشانی می کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تجاوز، غارت، تاراج
دست درازی و تجاوز به مال و جان کسی
ضعیف، کم زور، ناتوان، لاغر
آنکه تیر را درست به نشانه می زند، تیرانداز ماهر، برای مثال ز غمزه تیر و از ابرو کمان ساز / همه باریک بین و راست انداز (نظامی۲ - ۱۷۶)
افروزنده مواد آتشبازی
نفاط، آنکه به وسیلۀ منجنیق گوی های مشتعل آغشته به نفت را به سوی دشمن پرتاب می کرد، نفت انداز
وضو، آبدست، شستن، روی و دستها و مسح کردن سر و پاها
ذخیره، اندوخته، نهان کرده، پس دست
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه
پس افکند، پس افکنده، اندوخته، ذخیره، در علم اقتصاد پولی که از صرفه جویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند
شستشوی دست ورو به ترتیب مخصوص برای نماز خواندن، وضو
ухабисто
неровный
holprig
нерівний
wyboiście
wyboisty
de maneira acidentada
acidentado
accidentato