جدول جو
جدول جو

معنی دست انداز - جستجوی لغت در جدول جو

دست انداز
آنچه که دست روی آن گذارند محل گذاشتن دست مانند دسته صندلی نیمکت و غیره، بر آمدگی و فرو رفتگی های جاده وخیابان ناهمواری ها و پستی و بلندی راه، رقاص، شناور، کیسه بر، ظالم، تیر انداز، کسی که بدیگری پهلو زند، شخصی که مسند بگستراند، تعدی تجاوز، غارت تاراج دست اندازی تصرف بیجا تعدی و تجاوز به مال و جان کسی دست درازی تطاول
فرهنگ لغت هوشیار
دست انداز
چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آن ها، برجستگی و ناهمواری در سطح جاده، آنکه به چیزی دست بیندازد، دست اندازنده
تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
فرهنگ فارسی عمید
دست انداز
((~. اَ))
ناهمواری های خیابان، کنایه از مشکل، گرفتاری
تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
فرهنگ فارسی معین
دست انداز
((~. اَ))
رقص کننده، کسی که از فرط شادی دست افشانی می کند
تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
تجاوز، غارت، تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
دست درازی و تجاوز به مال و جان کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
((~. اَ))
تعدی، تجاوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سست اندام
تصویر سست اندام
ضعیف، کم زور، ناتوان، لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست انداز
تصویر راست انداز
آنکه تیر را درست به نشانه می زند، تیرانداز ماهر، برای مثال ز غمزه تیر و از ابرو کمان ساز / همه باریک بین و راست انداز (نظامی۲ - ۱۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفت انداز
تصویر نفت انداز
افروزنده مواد آتشبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفت انداز
تصویر نفت انداز
نفاط، آنکه به وسیلۀ منجنیق گوی های مشتعل آغشته به نفت را به سوی دشمن پرتاب می کرد، نفت انداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست نماز
تصویر دست نماز
وضو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دست نماز
تصویر دست نماز
وضو، آبدست، شستن، روی و دستها و مسح کردن سر و پاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
ذخیره، اندوخته، نهان کرده، پس دست
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
پس افکند، پس افکنده، اندوخته، ذخیره، در علم اقتصاد پولی که از صرفه جویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست نماز
تصویر دست نماز
شستشوی دست ورو به ترتیب مخصوص برای نماز خواندن، وضو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
((پَ اَ))
ذخیره، اندوخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست نماز
تصویر دست نماز
((~. نَ))
وضو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به طور پر دست انداز
تصویر به طور پر دست انداز
دیکشنری فارسی به انگلیسی